هرگاه دچار تقسیم‌بندی شدید در ذهن هستید.

هرگاه درگیر تقسیم بندی شدید، در ذهن هستید.
(( در ذیل تعدادی از تقسیم‌بندیهای ذهن را مشاهده می‌کنید شما می‌توانید تا بینهایت این تقسیم بندی را ادامه دهید. ))
ذهن بر اساس تعاریف از پیش تعیین شده، برای شما مشخص می‌کند که :

چه چیز شرم آور است
چه چیز مایه‌ی فخر است
چه چیز گناه است
چه چیز صواب است
چه چیز خوب است چه چیز بد
چه چیز زشت است چه چیز زیبا
چه چیز پسندیده است چه چیز ناپسند
چه چیز پاک است چه چیز پلید
چه چیز درست است چه چیز غلط
چه چیز خوشمزه است
چه چیز بدمزه است
چه چیز گواراست
چه چیز ناگوار است
چه چیز ضرر دارد
چه چیز مفید است
چه چیز حقیقت دارد
چه چیز دروغ است
چه چیز عذاب آور است
چه چیز لذتبخش است
چه چیز ضرورت است
چه چیز ضرورت نیست
چه چیز روحانی و معنویست
چه چیز خبیث و شیطانی است
چه چیز اخلاقیست
چه چیز غیراخلاقی
چه چیز به درد می‌خورد
چه چیز آشغال و بدردنخور است
چه چیز خوشبختیست
چه چیز بدبختیست
چه چیز ذهن است
چه چیز ماورای ذهن است
چه چیز طبیعی است
چه چیز غیر طبیعی است
چه چیز خیال و توهم است
چه چیز واقعیت است
چه چیز شدنی است
چه چیزی غیرممکن و نشدنیست
چه چیز کارآمد است
چه چیز ناکارآمد است

هیچکدام از اینها ربطی به حقیقت ندارد اینها فقط تقسیم بندیهای ذهنی است
هرچیزی که هست ضرورت است که باشد چه تو ضرورت آنرا درک کنی چه نکنی.
اگر موارد بالا برداشته بشود و ذهن نباشد چه اتفاقی میفتد ؟
صرفا تجربه باقی می‌ماند. تجربه‌ای که برحسب ضرورت اتفاق می‌افتد.
و طبق منطق و عقل تمام تجربیاتی که بر حسب ضرورت باشد موجب رشد و کمال خواهد شد.
بر این اساس خارج از ذهن، تو تجربه‌ای دریافت خواهی کرد که برای رشد معنوی تو ضروریست.

هرچیزی که هست ضرورت است که باشد چه تو ضرورت آنرا درک کنی چه نکنی.

مگر از شما چند نسخه وجود دارد؟ تمثیل آینه قسمت اول

آزمایش آینه


شما در آینه چه می‌بینید؟؟

اگر آینه‌ای در مقابل شما قرار دهند و از شما بپرسند در آینه چه می‌بینید بی‌درنگ پاسخ خواهید داد خوب معلوم است خودم را می‌بینم.
اما آیا آنچیزی که در آینه می‌بینید خودتان هستید؟
مگر از شما چند نفر وجود دارد؟
اگر از شما فقط یک نمونه در جهان هست، پس چرا پاسخ دادید خودم را می‌بینم ؟


وقتی ذهن می‌تواند به این راحتی در شما توهم ایجاد کند، پس به هرآنچه تا کنون با ذهن‌تان دیده‌اید شک کنید.

این کار را با یک عکس هم می‌توانید انجام دهید. باز هم شما به عکس اشاره خواهید کرد و خواهید گفت این من هستم در حالیکه آن تکه کاغذ هیچ ارتباطی به شما که یک موجود زنده و حاضر در این لحظه هستید ندارد.

این شعر را با قلب‌تان بخوانید و از خود بپرسید حافظ در پیاله چه میدید؟

ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم
ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده‌ی عالم دوام ما